رؤیای صادقه
رُؤیایِ صادِقه، رسالهای کوتاه به طنز، و به شیوه و سبک خوابنامهها در انتقاد از روحانیان، بزرگان و حکام اصفهان در دورۀ مشروطه از جمالالدین واعظ اصفهانی.
مؤلف این اثر کوتاه، سید جمالالدین صدرالمحققین اصفهانی معروف به سید جمالالدین واعظ اصفهانی، از رهبران مشروطیت است. وی را میتوان نویسنده، خطیب و یکی از شهدای راه آزادی و مبارزه بر ضد استبداد و اختناق به شمار آورد. سید جمالالدین در 1279 ق/ 1862 م در همدان متولد شد و در 1326 ق/ 1908 م در بروجرد به دست عمال محمدعلی شاه به قتل رسید (سجادی، 5؛ حقیقت، 32). او در اصفهان، مظالم و مفاسد دستگاه حاکم را برمیشمرد و اندیشۀ آزادیخواهی و استقلالطلبی و عدالتپروری را در اذهان مردم میپروراند و آنان را با این معانی آشنا میساخت. سید جمالالدین بر این باور بود که اساس ترقی و تعالی در دنیا و آخرت، در گرو 4 اصلِ برادری، امنیت، آزادی، و علم و هنر است. او با ظلالسلطان و روحانیان جیرهخوار وی، همچون آقانجفی و فرزندانش، به مخالفت برخاست و بر آن شد تا رسالۀ رؤیای صادقه را در انتقاد به ظلمهای درباری و علمای ستمگر و بیایمان اصفهان بنویسد (سجادی، همانجا؛ یغمایی، 304؛ لوری، 139-140؛ باستانی، 14). به گفتۀ محمدعلی جمالزاده ــ نویسندۀ شهیر معاصر و فرزند ارشد سیدجمالالدین ــ وی رؤیای صادقه را با دستیاری میرزا نصراللٰه بهشتی ملکالمتکلمین و شیخ احمد کرمانی مجدالاسلام و گویا میرزا ابراهیم خان نگاشت (ص 399).
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی سید جمالالدین و همچنین نگارش رؤیای صادقه، به گونهای خشم ظلالسلطان را برانگیخت که سید جمالالدین را تهدید کرد که گوشت بدنش را پارهپاره میکند. از طرف دیگر، وی را به بابیگری متهم کردند، تاجاییکه ناگزیر به ترک اصفهان شد و برای وعظ و روضهخوانی، به شیراز، تبریز و مشهد رفت و دیگر نتوانست به اصفهان بازگردد. وی سرانجام به همراه خانوادهاش در تهران سکنا گزید و در مسجد شاه به وعظ پرداخت (ناظمالاسلام، 1/ 372-373؛ باستانی، سجادی، همانجاها).
از سید جمالالدین افزون بر رسالههای رؤیای صادقه و لبـاس التقوى و مقالات متنوع، آثار دیگری نیز باقی مانده است که به گفتۀ همسر وی، مجموع آنها نزد حاج محسن صدرالاشرف، به امانت سپرده شده است؛ همچنین، سخنان و مجالس او با نام الجمال به چاپ رسیده است (یغمایی، 304؛ سجادی، 8؛ اصفهانی، 551).
رؤیای صادقه شرح حالات زورگویان و امرا و بزرگان معاصر سید جمالالدین در روز رستاخیز، در پیشگاه الٰهی است که متضمن شرح اوضاع اجتماعی اصفهان و احوال و افکار برخی از بزرگان دینی و دولتی آن سامان و مظالم آنها ست. سید جمالالدین در این رساله، با بیانی نیکو و تصویری زیبا، سردمداران زورگوی وقت را، که در لباس روحانی، حاکم، قاضی و جز اینها به چپاول ملت مشغول بودند، رسوا میکند (سجادی، همانجا).
او در آغاز کتاب، بیان میدارد که در عالم رؤیا خود را در صحرای محشر میبیند، و در گوشهای مرتفع در انتظار محاسبه ایستاده است. نخست شاهد مؤاخذه و بازخواست عدهای از اشخاص و افراد ممالک مختلف است که نمیشناسد تا زمانیکه منادی علمای اصفهان را برای پاسخگویی فرا میخواند؛ ظلالسلطان، والی اصفهان؛ سلیمان خان شیرازی معروف به رکنالملک، نایبالحکومه؛ آقانجفی و 11 تن از دیگر منسوبان دستگاه حکومت، و نزدیکان آقانجفی حاضر، و پس از رو شدن سیاهکاریهایشان، به سقوط در جهنم و عذاب محکوم میشوند (یغمایی، 12).
هدف سید جمالالدین در کتاب رؤیای صادقه، افشای خطاهای علمای آن روزگار در اصفهان است که در قالب سؤال و جواب و به شکلی طنزگونه، در پیشگاه الٰهی مطرح میشود. یکی از این موارد بسیار، اشاره به گناه شیخ محمدباقر مجتهد اصفهانی در شورش 1296 ق است. در آن هنگام، علمای اصفهان با همراهی وی، با میر محمدحسین، امام جمعه، عهد بستند که تا رفع تعدی وزیر وقت از پای ننشینند؛ اما شیخ با ظلالسلطان یکی شد و همپیمانان خود را در مهلکه انداخت (ص 14-16). یکی دیگر از موارد، در محاکمۀ میرزا محمدهاشم چهارسوقی برملا میشود؛ زیرا، وی به اعتبار امضا و مهر خود، باعث چپاول اموال و املاک برخی مسلمانها شده بود. از آنجا که وی جرمش را نمیپذیرفت، خداوند دو مَلِک راست و چپش را که اعمال خوب و ناپسند وی را مینوشتند، احضار مینماید تا احوال او را بازگو کنند (ص 20-26).
سید جمالالدین اتهامات و خطاهای دیگری علیه علمای آن دیار مطرح کرده بود، از جمله: اخلال در کار دولت برای تصویب قانون گمرک به بهانۀ تکلیف شرعی (ص 34)؛ تشویق بیحد مردم فقیر و نیازمند به زیارت و حج و صرف ثروت در سرزمین بیگانه به جای توصیه بر دستگیری از محرومان (ص 34-43)؛ در خطر انداختن ثروت و پول مردم به بهانۀ تأسیس شرکت اسلامیه و بر هم زدن تجارت صحیح، و واریز سود به حساب خود و ضرر به حساب ملت (ص 59-60).
سید جمالالدین در این کتاب، در گفتوگویی بین خداوند و جبرئیل، سعی در نشان دادن چهرههای دروغین اینگونه علما دارد و در قالب سخنی از جانب خدا، چنین بیان میدارد: «در این دوران و خصوصاً در اصفهان، اجتهاد و ریاست علمیه، جز به بزرگی عمامه و غلیظ حرف زدن و عبا و سردست ژولیده و باز، و نعلین پوست خربزهای بیش نیست، علم و زحمت و فضل منسوخ شده» (ص 25).
در رؤیای صادقه، گاه پاسخ برخی از خطاکاران را با لهجۀ اصفهانی میخوانیم که چاشنی طنز نیز با خود دارد؛ مثلاً یکی از علما در دفاع از خود به خدا میگوید: «اگر به جای بنده، خود خداوندیت لباس بشریت به حکومت و قضاوت شرعی و ملی در اصفهان مسندنشین بودی، با آن فریبکاریهای گوناگون آیا فریب نمیخوردی؟» (ص 18- 19). حتى بعد از بخشایش الٰهی، سخنانش را چنین ادامه میدهد: «الٰهی وحشت دارم که نگذارند به وعدۀ کریمانهات رفتار نمایی» (ص 19). دیگری پس از ادای هر جمله در محضر الٰهی، با صدای بلند بر اهل محشر اعلام صلوات میکند. شخص دیگری با شنیدن خطاهایش آنها را منکر میشود و خداوند برای اثبات به فرشتگان نگارندۀ اعمال، دستور میدهد تا کارهای وی را به نمایش بگذارند. فرد دیگری با شنیدن گناهانش میگوید: «فکر میکردم هیچکس غیر از خودم نمیداند. چه کسی به شما گفته است؟ باید قسم بخورید و ثابت کنید که این کار من است» (ص 36-37).
در روز محشرِ رؤیای صادقه، مولوی و سعدی نیز حضور دارند و به زبان خود و با توجه به احوال حضار، شعر میخوانند. در جایی مولوی دربارۀ اعمال یکی از حضار چنین میخواند: بد میکنی و نیک طمع میداری/ خود بد باشد سزای بدکرداری/ / با آنکه خداوند کریم است و رحیم/ گندم ندهد باز چو جو میکاری (نک : ص 48)، و سعدی این بیت را میخواند: اگر ز باغ رعیت، ملک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ (نک : ص 49).
این رساله نخستینبار در سنپترزبورگ به همت میرزا حسین خان مشیرالدوله، عضو سفارت ایران در روسیه، در حدود 80 نسخه به چاپ رسید و مخفیانه در تهران منتشر شد. نسخههایی از آن به دست رجال کشور ازجمله مظفرالدین شاه و ظلالسلطان رسید و موجب بیم آنها شد. پس از آن، در خفا در اصفهان، به چاپ رسید. در 1312 ش، این کتاب بهتدریج در مجلۀ ارمغان، در شمارههای اول تا هفتم دورۀ چهاردهم، به چاپ رسید که بعدها شاهد چاپهای متعددی از آن بودیم (جمالزاده، 399؛ یغمایی، 304). طی سالهای اخیر نیز چاپ منقحی به همراه مقدمهای مشروح در احوال مؤلف به همت صادق سجادی صورت گرفته است.
رسالۀ دیگری نیز با نام رؤیای صادقه به قلم محمدحسن کاشانی در 1331 ش نگاشته شده است. این رساله شرح سؤال و جوابهای شخصی ناشناس از جمعی از مشروطهخواهان متوفا ست که حاج محمدحسن در خواب شاهد گفتوگوی آنها بوده است. در توصیف نـویسنده، این گفتوگـوها در بـاغ و گلزاری بسیـار زیبـا ــ در حالیکه عدهای از مشروطهخواهان به ریاست فردی ناشناس روی تختی وسط باغ نشستهاند ــ صورت گرفته است. چنانکه از سؤالها برمیآید، وی مشروطهخواهی و تشویق مردم به آن را به چالش کشیده است؛ اما در پایان رساله، با جوابها قانع، و متعهد میشود که خود نیز به تبلیغ مشروطه بپردازد. این رساله به کوشش آقا میرزا احمد، مدیر مدرسۀ شوکتیه، به چاپ رسیده است (کاشانی، سراسر کتاب).
مآخذ
اصفهانی، م.، «شرح حال مرحوم سید جمالالدین واعظ»، یغما، تهران، 1333 ش، س 7، شم 12؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، مقدمه بر شهید راه آزادی، سید جمالالدین واعظ اصفهانی (نک : هم ، یغمایی)؛ جمالالدین واعظ اصفهانی، رؤیای صادقه، به کوشش صادق سجادی، تهران، 1363 ش؛ جمالزاده، محمدعلی، «ترجمۀ حال سید جمالالدین واعظ»، یغما، تهران، 1333 ش، س 7، شم 9؛ حقیقت، عبدالرفیع، «شهید قلم و اندیشه، سید جمال واعظ اصفهانی»، گزارش، تهران، 1382-1383 ش، س 14، شم 150-151؛ سجادی، صادق، مقدمه بر رؤیای صادقه (نک : هم ، جمالالدین واعظ اصفهانی)؛ کاشانی، محمدحسن، رؤیای صادقه، تهران، 1331 ق؛ لوری، اوستاس دُ. و داگلاس سیلادن، ماه شب چهاردهم، ترجمۀ علیاصغر امیر معز، تهران، چاپخانۀ وحید؛ ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، 1362 ش؛ یغمایی، اقبال، شهید راه آزادی، سید جمالالدین واعظ اصفهانی، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1357 ش.